وقتی هفت ماه از آن لحظات وحشتناک ابراهیم زکریای جوان و مادرش ضحی نورالله می گذرد، خاطرات آن لحظات سخت، چنان تجدید می شود که انگار امروز اتفاق می افتد. زمین لرزه ای که شهر جبله را لرزاند، تنها یک بلای طبیعی نبود، بلکه آزمونی سخت برای سنجش توانایی انسان در مواجهه با مشکلات و دوری از ناامیدی بود.
آن پنج روز زیر آوار تجربه ای بود که ابراهیم هرگز نمی توانست فراموش کند.
آن روزها آرام و طاقت فرسا می گذشت و لحظه ها با ساعت ها در نبردی سخت با زمان و شرایط آمیخته می شد.
محبوس شدن زیر آوار خانه اش، هر لحظه برای زنده ماندن، مبارزه ای سنگین بود.
او گرفتار دردهای جسمی و روحی بود و تصاویر غم انگیز خواهرش راویا بی امان او را آزار می داد.
راویه که از وحشت فاجعه جان سالم به در نبرد و یادش هر لحظه در دل ابراهیم زنده ماند.
باران استاد امید است..
در مورد باران، آن نور کوچکی بود که در خاک خیس نفوذ کرد و امید را شکوفا کرد.
او هم در این ماجرای دردناک حضور خودش را داشت. ابراهیم با هر قطره آبی که از آسمان میبارید، احساس میکرد که نقطههای امیدی است که یواشکی از آسمان بیرون میآید تا دلش را آرام کند و با ناامیدی که میخواست مهارش کند مبارزه کند.
باران معنایی بسیار عمیقتر از خیس بودن داشت، نمادی از مقاومت و نو شدن بود.
و چیز دیگری بود که به او قدرت و اراده می داد تا با مشکلات روبرو شود و آن ایمان بود.
مانند آب بارانی که از میان شکاف و خاک می گذشت، ایمان در دل ابراهیم نفوذ کرد و او را سرشار از شجاعت کرد.
او اجازه نداد ناامیدی پیروز شود، بلکه از ایمان خود به عنوان ابزاری برای مبارزه با شرایط سخت استفاده کرد.
لحظه ای که تیم های نجات وارد شدند، یک تیر غیرقابل غلبه وجود داشت. مثل بارانی که بر آوار پخش شد، مثل امیدی بود که در دل ابراهیم جرقه زد و فداکاری کرد.
یک نقطه مشترک بین طبیعت و انسان وجود داشت، جایی که قدرت در مقاومت و بازسازی بود.
هفت ماه پس از آن واقعه وحشتناک، ابراهیم زکریا به بازسازی زندگی خود ادامه می دهد.
ابراهیم زکریا، پشتکار و رویای فردای بهتر
او نه تنها تأثیر آن تجربه دشوار، بلکه عزم و اراده برای غلبه بر همه مشکلات را در قلب خود دارد. زیر آوار کوبیده شده توسط آب باران، رشد می کرد و قوی تر می شد تا زندگی جدیدی بسازد، به دور از خاطره فاجعه و ملال آن.
«نزدیک به پایان این سفر متحرک، آرزوهای ابراهیم زکریای جوان به وضوح الفبای نوشته شده توسط زمان در چندین رنگ تجسم می یابد. در چشمانش برق امید و عزم را می توان دید، او همچنان به رنگ آمیزی آینده خود با رنگ های رویا و چالش ادامه می دهد.
جاه طلبی های او در چشم انداز او از یک زندگی جدید به دور از سایه های ویرانی منعکس می شود، زیرا او به دنبال ایجاد یک مسیر جدید پر از دستاوردها و فرصت ها است.
او آرزوی دستیابی به اهداف شخصی و حرفه ای خود را دارد و سخت تلاش می کند تا رویای خود را به واقعیت تبدیل کند که در دفتر خاطراتش زندگی می کند.
برای ابراهیم، امید فقط یک کلمه گذرا نیست، یک روش زندگی است. او به اراده و توانایی انسان برای غلبه بر مشکلات اعتقاد دارد و به همین دلیل آینده خود را بر اساس این فلسفه می سازد. این اعتماد به نفس در چشمان او تجسم یافته است،
به نظر می رسد که او موانع را احساس نمی کند، بلکه تنها فرصت هایی را می بیند که در انتظار او هستند.
در پایان، داستان ابراهیم زکریا و مادرش، ضحی نورالله، درس الهامبخشی در سرپیچی، استواری و امید است.
پایبندی آنها به امید و اراده در مواجهه با مشکلات، اهمیت این باور را به ما یادآوری می کند که فردا با همه خوبی ها در راه است.
و اینکه هر چالشی را می توان به یک فرصت تبدیل کرد. و پس از گذشت این ماه ها، ابراهیم شمعی می ماند که راه را برای همه روشن می کند تحقیق رویاها و دستیابی به آنها به لطف اراده قوی و امید خاموش نشدنی