پرستش
- ادبیات
محبت من..
اشتیاق من پر از افکار و احساساتی بود که هرگز نخواهم توانست آن ها را بازیابی کنم، در درونم دفن شد، زیرا تصویری از آن شکل دادم که با روحم مطابقت داشت و باعث شد…
ادامه مطلب » - ادبیات
اینجا..
اینجا در همان سرزمینی که قدم زدیم، روی همان آسمانی که از آن ابری می چینیم و آن را در جیب شلوار آبی پنهان می کنیم که…
ادامه مطلب » - ادبیات
یک ستاره است
و او را ستاره ای دید که هیچ کس نمی توانست به آن برسد و نور درخشانی که یک بار لمسش کرد و دوباره وجودش را فراموش کرد، حافظه اش مومیایی شد...
ادامه مطلب » - ادبیات
باید بنویسم
امشب باید بنویسم داشتن یک آدم معجزه آسا، یک آدم بی ابعاد، بی انتهای، بدون درخشش گزنده، تا…
ادامه مطلب » - ادبیات
دلتنگی
من عاشق خانه پدربزرگم بودم، این خانه خیلی کلاسیک بود و همه چیز چوبی در آن بود، میز آشپزخانه، صندلی ها و حتی ساعت دیواری…
ادامه مطلب »