.
بوچلی نابینا که نور را با گلوی خود می دید، موسیقی او با صخره های صاف خود غم و اندوه کوه ها را برمی انگیخت و دانه های شنی که تئاتر شیشه ای را احاطه کرده بود، بر ارتعاشات گلوی او که تئاتر شیشه ای را احاطه کرده بود می پرید. در «زمستان در تانتورا» در الولا.
این نگاه لطیف هنرمند ظریف به این معنی است که موسیقی هویت مردم است که با گذشت زمان تغییر نمی کند.
بوچلی، شعبده باز، با ویولونیست، آناستازیا پترچاک همراه شد و با سوپرانو، ماریا آلیدا، اوج گرفت. قابل توجه بود که او با خوشامدگویی حضار و مهمان نوازی آنها بسیار مؤدبانه برخورد کرد، زیرا بیش از یک بار برای اجرای برنامه بازگشت به گونه ای که گویی روحش حاضر به ترک محل نیست و دوباره بازگشت تا احترام تماشاگران را به خود جلب کند. شب و آن را برای مدت طولانی به یاد می آورد.