کیت وینسلت وقتی به گذشته نگاه می کنم احساس شرمندگی می کنم و تقریباً خودم را گم کردم
کیت وینسلت تنها XNUMX سال داشت که یک شبه به لطف فیلم موفق به یک ستاره بین المللی تبدیل شد. "تایتانیک". اما خیلی زود مشخص شد که شهرت یک شمشیر دو لبه است.
ما در سال 1997 هستیم و اندازهها و اندازههای مختلف رد میشوند، زیرا استانداردهای زیبایی یک هنرپیشه هالیوود را که باید خیلی لاغر باشد، برآورده نمیکنند. بنابراین این بازیگر به دلیل منحنی هایش که توسط رسانه ها به ویژه انگلیسی ها که به ویژه خشن بودند به آن اشاره کردند، آسیب دید. با گذشت زمان، انتقادات به وزن او چند برابر شد!
بی احترامی
در مصاحبه ای با مادام فیگارو که روز پنجشنبه منتشر شد، کیت به حملات خشونت آمیز به بدن خود بازگشت و گفتمانی رهایی بخش در مورد پذیرش خود ارائه کرد. از همان ابتدا، او تصمیم گرفت بدن خودش را بپذیرد. هنگامی که از او در مورد امتناع او از تسلیم شدن در برابر دیکته ها پرسیده شد، این زن 47 ساله توضیح داد: «من به روشی خاص، بدون تعصب، بدون قضاوت بزرگ شدم. من یاد گرفتم که با مردم یکسان و محترمانه رفتار کنم، خودت باشی، آزاد باشم و نسبت به خود احساس خوبی داشته باشم.»
او درباره این فرهنگ آموزشی که با اکران «تایتانیک» «نجات داد» میگوید: «در پایان دهه XNUMX، مطبوعات هیچ احترامی برای بازیگران زن قائل نبودند. در مورد فیزیک زنان بی شرمانه صحبت می شد و توضیحات خاصی در مورد بدن و وزن بازیگران زن صورت می گرفت. من آن زمان را به خوبی به یاد میآورم و به گذشته نگاه میکنم، احساس شرمندگی میکنم.»
بنابراین من از پیروی از رژیم غذایی مطابق با مدل لاغری امتناع کردم. او با افتخار اضافه کرد: «من حتی یک ذره از این باور را تغییر ندادم. من هنوز دارم به همین فکر می کنم. من دقیقاً به آنچه هستم وفادار ماندم و این چیزی بود که مرا در سلامتی خوب نگه داشت. من بسیار خوشحالم که امروز می توانم بگویم: همه چیز مهم نبود.» و این بازیگر از ما دعوت می کند تا از وسواس لاغری خلاص شویم: «وقتی دوستانم به من گفتند: «این افتضاح است! وزنم در طول کاویدجواب دادم: «یعنی چی؟ مشکل چیست؟ "شاد باش، زندگی کوتاه تر از آن است که بتوان با چنین ملاحظاتی هدر داد. چیزهای مهم و کم اهمیتی وجود دارد.»
این چیزی است که من دوست دارم
گفتار بدون احساس گناه باعث می شود احساس راحتی کنید. کیت در بازگشت به انتقاداتی که در جریان تایتانیک دریافت کرد، گفت که میتوانستم به تصویری که آنها از من انتظار داشتند پایبند باشم. اما من خودم را گم میکردم، وقتی کس دیگری میشدم دیوانه میشدم. این غریزه بقا مرا به این نتیجه رسانده است که دیوانگی در من نیست: بالاخره دیوانه ها می توانند آنها باشند؟»