ادبیات

پاهای خسته

اما من با پاهای خسته می دوم دوست من خسته ام و لحظه شماری می کنم تا زمان کند بگذرد.
من واقعاً به تعداد تومورها و خون بدی که به نظر می رسد در درونم راه می رود اهمیتی نمی دهم.


و آیا خون پاک وجود دارد؟
نمی دانم و دنبال پاسخ به این سوال نیستم، به دنبال ماندن در یک پیاده رو هستم... تنها، من و تو، و درختان. و صدای خشن تو، چشمان همیشه خوابت، دستان خسته تو، تیزبین...

 

تا مرز درد بی پایان.

مقالات ذات صل

همچنین تماشا کنید
نزدیک
برو به دکمه بالا
اکنون به صورت رایگان با Ana Salwa مشترک شوید شما ابتدا اخبار ما را دریافت خواهید کرد و ما در مورد هر خبر جدید برای شما اعلان ارسال خواهیم کرد لا نعم
انتشار رسانه اجتماعی رسانه ای طراحی شده توسط: XYZScripts.com